آسيبشناسى عزادارى حسيني
آسيبشناسى عزادارى حسيني
اشاره:
-1 دگرگونى فضاى اجتماعى و تغيير در گفتمان عاشورا:
يکى از آسيبهايى که به شدت متوجه فرهنگ عاشوراست، آسيبى است که از راه تغييرات زمانه بهوجود مىآيد. از آنجا که فرهنگ عاشورا و عزادارى سنتى اجتماعى در درون جامعه شيعى است به ناچار ممکن است با تحول زمان تغيير پذيرد. اگر نگاهى به ادبيات منثور و منظوم عاشورا در دورههاى مختلف بيفکنيم خواهيم ديد که تا حدود بسيارى رابطه متقابل و متعامل ميان رويکردهاى عاشورا با وضع اجتماعي- سياسى ويژه هر دورهاى وجود دارد. فرضيه اين نظريه آن است که دگرگونى شرايط وضعيت و منطق هر زمان تاثيرى عميق بر نگرش غالبى در مردمان آن عصر دارد واين تغييرات در سنتهاى اجتماعى بويژه سنتهاى دينى چون فرهنگ عاشورا و عزادارى نقش بسزايى دارد.
از اين دست مىتوان در سدههاى نخست تاريخ شيعه، ادبيات حماسى و انقلابى شاعران حماسه سراى شيعى چون فرزدق و کميت اسدي، سيد حميرى و دعبل خزايى و مقتل ابن مخنف و ارشاد را شاهد آورد.
در دوران آل بويه و سلجوقي، ادبيات عاشورا غيرحماسى و غيرسياسى مىشود. در فاصله زوال ايلخانان تا تاسيس صفويه شاهد سياسى شدن جامعه شيعى و تبع آن حماسى شدن ادبيات عاشورا هستيم. با تبديل شدن نهضت به نظام در دوران صفويه بار ديگر قرائت غيرسياسى و غيرحماسى عاشورا برترى يافته و اين وضعيت تا پايان دوره رضاخان ادامه مىيابد.
از شهريور 1320 تا اواخر جنگ تحميلى ايران و عراق دوباره رويکرد حماسى اوج مىگيرد. از اواخر جنگ به اين سو به تدريج با فروکش کردن تکاپوى انقلابي، گفتمان عاشورا نيز به تدريج در مراتبى غيرحماسى و غيرسياسى مىشود. البته اين نظريه به حتم نمىتواند تمامى مسائل مرتبط با فرهنگ عاشورا را توضيح دهد و پرسشهايى چند نيز در برابر آن قابل طرح است. البته مىتوان آن را يکى از عمدهترين و نه تمامى عوامل تحريفزا دانست چرا که در هريک از اين دورهها که فرهنگ عاشورا به تبع جامعه، سياسى يا غيرسياسى مىشود ابعاد ديگر مورد غفلت قرار مىگيرد و نيز تحريفهاى لفظى و معنوى براساس گفتمان رايج زمان صورت مىگيرد.
-2 تبيين نشدن فلسفه صحيح قيام:
يکى از عوامل بنيادين وقوع تحريف لفظى و معنوي، ورود آسيبهايى متعدد به ساحت فرهنگ عاشورا و عزادارى سيدالشهدا(ع) و عدم تبيين و تشريح آموزههاى ناب عاشورايى و اهداف و فلسفه نهضت عاشورا در ميان مردم است. اين نقص متوجه نخبگان و دانشورانى است که مرجع توده مردم به شمار مىآيند که بهطور عميق و همهجانبه در عاشورا انديشه نکردند و به درستى به تشريح و تتبع آن نپرداختند و به تک بعدىنگرى پرداختند. به همين سبب بود که فلسفهسازىهاى انحرافى در ميان مردم حتى در ميان خواص رواج يافت و در ادبيات شعرى و غيرشعرى نيز تبلور يافت.
اين موضوع خود نيز يک تحريف معنوى است که زمينهسازى بسيارى از تحريفهاى لفظى نيز قرار گرفت. شهيد مطهرى در اين راه از دو فلسفه تراشى انحرافى براى قيام اباعبدالله عليهالسلام نام مىبرد؛ نخست اينکه شهادت امامحسين عليهالسلام راه کفاره گناهان است و دوستداران عترت(ع) و هدف از قيام را تنها آمرزش و شفاعت گناهکارانى که ولايت و محبت آن حضرت را داشتهاند.
شهيد مطهرى با اشاره به اين تفسير به نقد آن مىپردازد و مىگويد اين با لحن امامحسين عليهالسلام سازگار نيست، به خدا قسم تهمت به اباعبدالله است. اگر کسى در ماه رمضان روزه داشته باشد و اين حرف را به حسين بن علي(ع) نسبت دهد روزهاش باطل است. اباعبدالله که براى مبارزه با گناه کردن قيام کرد، ما گفتيم قيام کرد تا سنگرى براى گنهکاران!
-3تمايل به اسطورهسازى و افسانه پردازي:
تمايل بشر به افسانهپردازى و اسطورهسازى از ديگر عوامل ايجاد گسترش تحريف در تاريخ و فرهنگ عاشوراست. شايد شهيد مطهرى نخستين کسى باشد که اين تمايل را بهعنوان يکى از عوامل محورى تحريف برشمرده است. ايشان مىگويد در بشر يک حس قهرمانپرستى است که در اثر آن درباره قهرمانهاى ملى و قهرمانهاى دينى افسانه مىسازد. قسمتى از تحريفات در حادثه کربلا صورت گرفته معلول حس اسطورهسازى است و عدد کشته شدههاى به دست امامحسين را سيصدهزار نفر(1) و تعداد کشتههاى به دست حضرت ابوالفضل را بيست و پنج هزار نفر(2) شمردن در جريان کربلا از نمونههاى اسطورهسازى و افسانهپردازى هستند.
اينها همه از حس اغراق و مبالغهگويى و نهضتسازى در خصوص بزرگان سرچشمه مىگيرد. شهيد مطهرى با دردمندى مىگويد اين حس اسطورهسازى خيلى کار کرده است و ما نبايد يک سند مقدس را در اختيار افسانهساز قرار دهيم و ما وظيفه داريم حال براى هرکس هرچه مىخواهد بگويد (3) ولى آيا صحيح است در تاريخ حادثه عاشورا، حادثهاى که ما دستور داريم هر سال آن را به صورت يک مکتب زنده بداريم، اين همه افسانه وارد شود؟
-4 برخورد عاطفى صرف با مقوله عزاداري:
شايد اصلىترين عامل ورود آسيبهاى متعدد در بنياد و بنيان فرهنگ عاشورا اکتفا نمودن به برخورد عاطفى صرف و دورى گزيدن از برخورد عقلانى با مقوله قيام و عزادارى مىباشد. اين مسئله سبب بروز تحريف وسيع لفظى و معنوى است که انديشه اصيل عاشورايى و حسينى را به پژمردگى مىکشاند. بىشک در صحنه عاشورا از سوى امام و يارانش، شاهد عاطفىترين صحنهها و از سوى لشکريان کوفه، شاهد جنايتبارترين و دهشتناکترين وقايع هستيم. از اينرو حادثه عاشورا، بعد عاطفى قوىاى دارد. عاشورا صحنه ديگرى نيز دارد که سرشار از حماسه و زيبايى است. حسين عليهالسلام و يارانش قهرمان آنند ولى در فرهنگ عامه بيشتر شاهد حضور پررنگ بعد تراژيک عاشورا هستيم بهگونهاى که تا حدودى عرصه را بر بعد حماسى تنگ ساخته است. آنچه بيش از همه در زبان مردم شنيده مىشود واژههاى غريب و مظلوم و تشنه و بىکس است و تشنگي، بىآبى و بىيارى و غربت امامحسين عليهالسلام بسامد بالايى در فرهنگ عاميانه دارد. البته منظور تخطئه کلى اين مسائل نيست که اين خود بعدى از ابعاد عاشوراست بلکه منظور غلبه اين نوع نگرش بر ذهنيت توده مردم است که کمتر از اين سطح مىگذرد.
اين پرداخت بعد عاطفى قيام، سازنده و پردازنده بيشترين تحريفهاى لفظى و معنوى فرهنگ عاشورا بوده است. جالب اين است که اين تفکر، با تناقضى آشکار و جدى روبروست. از سويى امام را به تمامى آسمانى و ملکوتى معرفى مىکند و از سوى ديگر هنگام مقايسه امام را به فرهنگ عاميانه خود محک مىزند و همانند يکى از افراد اين فرهنگ مىانگارد، از اين روست که بسيارگفته مىشود عزادارى امامحسين به دليل تسلاى خاطر حضرت زهراست چون ايشان هميشه در بهشت بىتابى مىکند و هزار و چهارصد سال است آرام ندارد. شهيد مطهرى با تندى به اين ايده مىتازد و مىگويد: آيا اين حرف مسخره نيست که بعد از هزار و چهارصد سال، هنوز حضرت زهرا بىتابى داشته باشد در صورتى که به نص خود امامحسين عليهالسلام بر حکم ضرورت دين بعد از شهادت امامحسين عليهالسلام و ايشان و حضرت زهرا نزد يکديگرند. چه لزومى دارد حضرت زهرا عليها السلام بعد از هزار و چهارصد سال هنوز بر سر خود بزند؟(4) جعل داستان عروس حضرت قاسم در روز عاشورا بايد در همين راستا ارزيابى شود يا نمونه ديگر داستان حضور ليلا در کربلاست که بنا به نظر شهيد مطهرى هم سندى ندارد و همچنان که ملاحظه مىشود در اين جعلها و تحريفها مولفههايى حضور دارند که موجب عاطفى شدن هرچه بيشتر عزادارى مىشود در حالى که اگر از برخورد عاطفى صرف بپرهيزند و با تاريخ حوادث عاشورا برخورد عقلانى گردد بسيارى از اين تحريفات روى نمىدهد.
-5 جبرانگاري:
جبرىنگرى درباره قيام، يکى از عوامل وقوع تحريف و ورود آسيبها در حوزه فرهنگ عاشورا و عدم بهره بردن از آن است. جداى از سابقه طولانى جبرانگارى و تقديرگرايى در تفکردينى اجتماعى مردم که در فرهنگ منثور و منظوم آنها تبلور نيز يافته، بايد از تلاش امويان در ترويج جبرگرايى بهطور عام و تغيير جبرى حادثه عاشورا بهطور خاص ياد کرد. اولين سخن ابنزياد در هنگام مواجهه با زينب کبرى عليهاالسلام اين بود؛خدا را شکر که شما را رسوا کرد، خدا را شکر که شما را کشت و خدا را شکر که ادعاهايتان باطل شد.(5)منطق ابنزياد در اينجا بهطور کامل، جبرگرايانه بود. او مىخواهد شهادت امام حسين عليهالسلام را به تقدير و خواست خدا حواله داده، بدينترتيب خودرا مبرا و مقرب درگاه خدا جلوه دهد. به همين سبب است که شهيد مطهرى منطق جبرگرايى را منطق ابن زياد مىشمارد.(6) در واقع اينچنين است که اولين گام تحريف به وسيله قاتلان و جانيان برداشته مىشود. البته با کمال تاسف در طول تاريخ اين روحيه جبرىنگرى تا حدود بسيارى در فرهنگ مردم نهادينه شده و نتيجه اين جبرىگرى تسليم و وادادگى است که بهطور کلى به لحاظ ماهيت با مفهوم رضا در فرهنگ اصيل اسلامى متفاوت است. تسليم و رضاى جبرگرايانه، انديشه و عملکرد را فلج مىسازد. اين جبرىنگرى همچون زهرى در درون فرهنگ عاشورا بوده و آن را به رکود، سکون و انفعال و جمود کشانده است. براين اساس درسآموزى و نتيجهگيرى از اين واقعه بسان حضرت حسين عليهالسلام و زينب عليهاالسلام عمل نمودن، چندان معنايى ندارد.
-6 نقش حکومت و تاريخنگاران درباري:
يکى از موضوعهاى تحريفشناسى عاشورا شناخت نقش حاکمان جور، بويژه امويان در تحريف واقعه عاشورا و از سوى ديگر تحريفهايى است که از طرف تاريخنگاران طرفدار مکتب عثماني، اموى و تاثيرپذيرفتگان از آنها بهوجودآمده است. نخستين انحرافى که امويان مىخواستند بهوجود آورند، آن بود که شهادت امامحسين را به قضاى الهى و خواست خداوندى نسبت دهند و خود را مبرا سازند. تحريف دوم آن بود که امويان چه پيش از شهادت، چه پس از شهادت کوشيدند امام را بهعنوان فردى شورشى و طغيانگر بر ضد حاکم مشروع مسلمانان بنمايانند که مرتکب گناه بزرگ يعنى خروج بر امام مسلمين شده، از اينرو خون او مباح است و تمام سعى امام عليهالسلام نيز از ابتداى حرکت تا پايان بر اين است که با سخنرانىهاى افشاگرانه و روشنگر، اين اتهام و تبليغ را خنثى کند و مسير خود را به درستى بشناساند.
تحريف ديگرى که امويان بر گسترده ساختن ابعاد آن مىکوشيدند عيد اعلام نمودن و جشن گرفتن روز عاشورا بود در حالى که اصولا عيد گرفتن و در اين روز، روزه گرفتن به يهود باز مىگردد که اين عيد را عيد عاسور نام گذاشته بودند. به همين سبب در زيارت عاشورا مىخوانيم؛ “اللهم ان هذا يوم تبرکت به بنواميه و ابن آکله الاکباد”. البته در برابر اين موضوع امامان شيعه نيز موضعگيرى کرده و روزه گرفتن اين روزها را ممنوع ساخته، آن را روز حزن و اندوه نام نهادند.(7)
اما از سوى تاريخنگاران عثمانى و اموى نيز تحريفاتى در متن و هدف نهضت عاشورا اتفاق افتاد که نمونههايى از آن در مکتب تاريخنگارى در شام و ايران و برخى ديگر از تاريخنگاران مشاهده مىکنيم.
نمونههايى از اين تحريفها را مىشماريم: نخست آنکه کوشيدهاند چهرهاى از حسينبن على عليهالسلام تصوير کنند که براساس آن امام فردى جنگطلب، خشونتخواه و دوستدار خونريزى بوده است(8) و طبيعى است که قتل چنين فردى مىتواند روا و جايز باشد.
تحريف ديگر آن است که امام را دنياخواه و حکومتطلب و قيام وى را براى بهدست آوردن دنيا و امارت معرفى کردهاند به طورى که کسانى چون عبداللهبن عمر، امام را از پى دنيا بودن باز مىدارند. (9)
تحريف ديگر درخواست ملاقات و بحث امام حسين عليهالسلام با يزيد است که در مکاتبه عمربن سعد با عبيداللهبن زياد به نقل از امام آورده شده است و در تاريخ دمشق ابن عساکر(10) و در کتابهاى تاريخ ابنکثير(11) و ذهبي(12)گزارش شده است در حالى که به لحاظ عقلى و هم تاريخى قابل خدشه است.
تحريف ديگرى که از سوى ابنخلدون و در پوشش تحليل تاريخى صورت گرفته و بايد آن را تحريفى معنوى به شمار آورد، آن است که عدم موفقيتسنجى و حرکت شکست خورده را به امام نسبت مىدهد و در واقع روح و هدف قيام آن حضرت را به چالش مىکشاند.
-7 تعصبهاى بيجا و جمود فکري:
تعصبهاى بيجا و خشکمغزي، تباهگر انديشه و فکر است و همين مسئله از دلايل وقوع تحريف در حماسه حسينى است. مثلا تعصب به اجراى شيوه خاصى از عزادارى است که ممکن است براى برخى به صورت رسم و سنت درآمده باشد و هرچه ديگران با بيان و دلايل آن را نکوهش مىکنند باز به دليل همان تعصب و خشکمغزى حاضر به قبول آن نيستند مانند مسئله قمهزني.
-8 جمود تاريخى و گويا نشدن تاريخ:
ابنخلدون مىگويد يکى از اسباب دروغ، عجز از تطبيق اوضاع و احوال با رويدادهاست. براين اساس مىتوان يکى از عوامل تحريف واقعه را جمود در تاريخ و گويا نشدن آن به وسيله تحليلگران شايسته و آگاه تاريخ دانست. عدم بازپرورى دادههاى تاريخى توسط آگاهان به آن حوزههاى گوناگون معارف دو آفت عمده را در پى دارد؛ دستيابى و رکود و جمود در تاريخ که موجب عدم بهرهگيرى مناسب از آن است. دوم بهرهگيرى و تفسير نادرست تاريخ، به وسيله تحليلگران بىمايه يا مغرض است. يکى از عوامل تحريف در فرهنگ عاشورا نيز همين است. با همهجانبهنگرى با تکيه بر دادههاى صحيح و پالايش پيرايهها و اطلاعات دقيق و عميق مىتوان به بازپروري، بازسازى و استخراج مفاهيم نو و استنتاج آموزههاى جديد براى توانمند ساختن فرهنگ عاشورا و عزادارى دست زد تا از گزند جمود و خمود رهايى يابد.
-9 سهلانگارى و تسامح منفى در بهکارگيرى روشها:
فکرى که امروز وجود دارد و در گذشته با شدت بيشترى جريان داشته اين است که مسائل مربوط به عزادارى سيدالشهدا و روشهاى بهکار گرفته شده آن را تافتهاى جدا بافته از مجموعه مسائل دينى مىکند. از اينرو انجام آن را به هرگونهاى درست و ثواب تلقى مىکنند و معتقدند احکام و موضوعات عبادى بر آن حمل نمىشود بنابراين ريا و دروغ و... چنانچه از راه ترويج و تقويت عزادارى اباعبدالله باشد بىاشکال است! بهطور قطع ما هيچ سند دينى که براين مسئله دلالت داشته باشد نداريم. به نظر مىآيد که بيشتر گذرى روانشناختى در برخى روايات عزادارى بدين مسئله باشد که به واسطه برداشت اشتباه يا مغرضانه صورت گرفته است. براى مثال در روايتى از امام صادق عليهالسلام آمده است هرکس در مرثيه امامحسين عليه السلام بيتى بخواند يا بگريد يا خود را شبيه گريه کنندگان کند پس بهشت براى اوست(13) برداشت نادرست از اين نوع روايات که کم هم نيست موجب شده تا آن را امرى غيرعبادى و توسلى از نظر فقهى بپندارند و هرنوع عزاداري، گرياندن و گريستن را جز آن به شمار آورند. برخى ديگر نيز از همين نظرگاه، آن را خارج از دايره احکام دينى به شمار آوردند و در حوزه مسائل عشقى قلمداد کردند. مرحوم سيدعبدالحسين شوشترى از نظر فقهى به کالبدشکافى مسئله عبادى بودن عزادارى پرداخته و طرح توسلى بودن عزادارى را شبههاى براى گمراهى عوام دانسته است.(14)
آرى به سبب همين تسامح نارواست که گاه برخى عزادارىها به مجمعى از گناهان در سخنان و رفتارهاى نامطلوب تبديل مىشود و آنچه ناسزاست سزاوار شمرده مىشود. توجيه آنان نيز اين است که براى امام حسين عليهالسلام باشد ايرادى ندارد و يعنى بهطور دقيق نگرش هدف، وسيله را توجيه مىکند نمود مىيابد. به قول شهيد مطهرى مىگويند الغايات تبرر المبادى (15) در حالى که اگر هدف مقدس و مشروع باشد بايد وسيلهها نيز مقدس و مشروع باشد چرا که بهطور حتم اگر وسايل نامقدس و نامشروع باشد در درازمدت نتيجه معکوس خواهد داد.
-10 هراس نخبگان از عوام
از جمله عواملى که در گسترش و شيوع تحريفات و آسيبهاى عزادارى و رشد و نهادينه شدن آنها نقش داشته، سکوت يا تائيد و حمايت نخبگان دينى در اين گونه مسائل بوده است. نقش و وظيفه انديشمندان و آگاهان و بزرگان بويژه نخبگان دينى آن است که فراتر از درک عامه مردم، واقعيتهاى سطحى و زيرين جامعه را مىشناسد، عوامل رشد و انحطاط آنها را در مىيابد و به موقع با روش مناسب از خود واکنش نشان دهد.
البته گاه عدم برخورد نامناسب با اين پديدههاى تحريفآميز به دليل هراس از تخريب پايهها و هنجارهاى اعتقادى مردم است. البته اين تحليل فاقد عنصر آيندهنگرى و دوربينى است چرا که اين تحريفها در آينده از پرده بيرون مىافتد و خطرش براى مبانى اعتقادى صدها برابر بيشتر مىشود.
-11 تبديل شدن عزادارى به عادت
اين مقوله از آسيبهاى کلى مربوط به آداب دينى است. منظور از عادت سير آن چيزى است که بار انديشه ايجاد برهان و فضاى خود را به تدريج از دست داده و به هنجارهاى تکرارى مبدل شده است.
يکى از دلايلى که فرهنگ عزادارى بهطور کامل نتوانسته نقش خود را ايفا کند و آموزههاى اصلاحى و احياگرانه قيام عاشورا را بازتاب دهد همين موضوع است. بار عاطفى اين حادثه قوى است که ظرفيت عادتپذيرى آن به شدت افزايش مىيابد. بسيارى از اين آسيبهاى فرهنگ عاشورا از همين آبشخور سرچشمه مىگيرد. هنگامى که موضوعى به عادت تبديل شود ديگر براى انسان بهجا آوردن آن هدف فقط انجام آن است و با جا آوردن آن تخليه روانى مىشود.
ضعف دانش و بينش عمومي، فقدان يا نقصان دانش و انديشه در جامعه زمينهساز هرگونه انحراف و تحريفات در اين زمينه است. ميزان و سطح سواد عمومى جامعه عامل مهمى است. در اين ميان تعداد باسوادان جامعه، سطح سواد اقشار گروههاى سنى تاثيرگذار چون جوانان و ميانگين نخبگان و سکانداران هدايت امور جامعه اهميت دارد.
به يقين در جامعهاى که بيشتر افراد آن بىسواد يا کم سواد باشند ميزان و شدت شيوع تحريفات بسيار بالاست و از سوى ديگر اظهار مطالب درست و علمى و عميق از سوى عالمان آگاه نيز به سبب نبود قدرت هضم و درک آن دشوار است. هرچه سطح بينش و فرهنگ عمومى که يکى از ارکان آن دانش است بالاتر باشد روحيه پرسشگرى نقادى و نيز درک و تحليل موضوعات هم بالاتر خواهد بود.
پىنوشتها:
-1 حماسه حسيني، ج1، ص 45
-2 اسرار شهادت فاضل دربندي، ج3، ص 42
-3 حماسه حسيني، ج1، ص 46
-4 حماسه حسيني، ج1، ص 46
-5 لهوف سيدبن الطاووس ترجمه عباس عزيزي، ص 216، ص 217
-6 حماسه حسيني، ج1، ص 26
-7 بحارالانوار، ج45، صص 94-95، روايات از امام صادق و امام رضا عليهالسلام
-8 تاملى در نهضت عاشورا ص 307
-9 ترجمه ريحانه رسولالله من تاريخ دمشق بن عسکر- تحقيق محمدباقر محمودى بيروت، لبنان
-10 همان، ص 219
-11 البدايه و النهايه ابن کثير دمشقي، بيروت درالفکر، ص 144، ج8، ص 170 و 175
-12 تاريخالاسلام، شمسالدين دهني، تحقيق عبدالسام تومري، بيروت ج4، ص 1213
-13 ثوابالاعمال و عقاب الاعمال شيخ صدوق ص 48، کامل الزيارات، 32، ج 4 ص 105
-14 چشماندازى به تحريفات عاشورا ص 15 به نقل از اکسيرالسعاده فى اسرار الشهاده، سيد عبدالحسين شوشتري، ص 22-17
-15 حماسه حسيني، ج1، ص 212
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}